از امروز می خواهیم هرچند مدتی یک شعر خودم را بنویسم انشالله مقبول دوستان قرارگیرد
و از نظرات دوستان هم بهرمند شویم
از دستهایش امروز ، مجنون تفنگ جدا شد در سر هوای شیطان ، او دشمن خدا شد
هنــگام جنــگ دادیم، گر صد هــزار مجنـون سرتاسر وطـن شد، دل بی قــرار مجنــون
مجنون ما که روزی با جبـهه ها عجین بود در گوشه زمجنون، مجنون به روی مین بود
شد آسمـــان ایــران از لالــه ها پـــر اختــر چشمی به حلقـه در چشم دگر زخون تر
لیلا سئوالش اینست مجنون کجاست اکنون گــویا شهیــد گشته در قایـقی به مجنـون
جانبـاز گشتــه مجنـون ، ویـلچــر گرفته لیـلا مـجنـون این زمـانـه دارد سـه چهـار تا ویـلا
مجنــون که خون پــاکش آب حیـات دیـن شد امـروز سر خیـابــان الاف ودر کــمیــن شــد
مــجنـون کـــه روزگاری آزاده بــــود ودر بـــنـد تو ماکسیمابا یک سگ گشت میزنه تودر بند
مجنــون آن زمــانـــه بی ســر کنــار کــرخـــه لیــلا در ایـن زمانــه در کــوچــه با دوچــرخه
در آن زمــانه لیــلا با جبــهــه هــا عجیـن شد در ایــن زمــانــه او را چــادر لبـاس جین شد
آن مــقنــعــه وچــادر جـایش فـوکـول در اومـد لیــلا به قـــول دشــمن از امــلی در اومــد
گوشــواره وکلوبنــد؟ مجنــون که شرم نــدارد بــا خــط چشــم وابــرو از هــرزه کــم نـدارد
جــای شهـیــد دیــگر نـــام رپ است به دیــوار آنهــا بــه جبهــه رفتنــداینهـا شدند طلبکار
با خــون وچنــگ ودنــدان دشمـن زخانه راندیم امــا به ماهــواره در خانــه اش کشــانـدیـم
مجنــون زبهــر لـــیــلا حــرفی قشنـــگ نــدارد دیگر زمان عیش است،کی حال جنگ دارد؟
چند بیــت از ایــن ســروده (طوفان) بپا نمـوده دلهــا به لــرزه آمــ د طاقــت به سر رسیده
مــجنــون به دستــهــایــش بازهــم تفنــگ دارد از بــهــر حــفــظ قـــرآن هــدیه فشنگ دارد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ